معنی گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن, معنی گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن, معنی ;cdxاj، kjauf abj، bmaاoiabj، اxik[bاabj, معنی اصطلاح گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن, معادل گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن, گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن چی میشه؟, گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن یعنی چی؟, گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن synonym, گریزان، منشعب شدن، دوشاخهشدن، ازهمجداشدن definition,